سید امیر علیسید امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

یادگاری های امیر

گردشی در نیشابور

عید شد و به بهانه بیکاری و گشت و گذار و دیدار عموی بابایی که به تازگی در روستایی نزدیک نیشابور ساکن شده راهی نیشابور شدیم و در راه به بهانه ببیی گفتن های تو ایستادیم و شما را در بین یه عالمه گوسفند که الاغ هم داشتند و سگ هم موجود بود و هر چی تونستی ببیی گفتی و ازشون هم دل نمی کندی، بعد از آن به سمت منزل عمو حرکت کردیم و آنجا هم تا دلت می خواست از این جونورا بود و تو هم دنبال کسی می گشتی تا از در خونه بره بیرون، شنبه هم کمی زودتر راه افتادیم و در یک هوای خوب در یک عصر تابستانی در خیام و عطار و امام زاده نیشابور کشتی زدیم و چایی نوشیدیم و بعد هم در قدمگاه شامی خوردیم و به خانه برگشتیم  و چندتا عکس هم گرفتیم که یادگاری بمونه .   ...
22 مرداد 1392

ساختمان سازی امیر

ا میر آقا بالاخره ذهنش به کار افتاد و اولین پروژه هاشو در نزدیک یک سال و نیمی شروع به ساختن کرد و با اینکه پایه و اساس محکمی نداره ولی سعی و تلاش زیادی در پیش نهفته است خلاصه فیلمی کوتاه از این حادثه تاریخی تهیه کردیم که با سرعت دو برابر به یادگار ثبت می کنیم .   ...
21 مرداد 1392

تولد مامانی

چند روز پیش مامانی تولدش بود   و بابایی هم به همین مناسبت و به یادبود این روز قشنگ کادویی گرفت و کیکی خرید و تولد مبارکی گفت. البته به قول خانم ها همش عشق است. امیر آقا هم تا می توانست اذیت کرد و هر چی که دستش می یومد می خواست بزنه تو کیک که فقط تونست فندکو بزنه و فاتحشو بخونه، خلاصه مامانی مثل همیشه خوشحال شد، بابایی هم به رسم هر سال یه عکس که خودش درست می کنه و یه هدیه ناقابل به مامانی تقدیم کرد البته در این مراسمات امیر هم بی نصیب نمی ماند و یک هواپیما از نوع ایرباس از بابایی هدیه  گرفت که روز بعد زد دونبالشو شکست . متن عکس هدیه بابایی هم اینه   از طرف مامانی البته این عکسمو توی آفتاب ...
8 مرداد 1392

آلبالو چینی امیر

با سلام مدتی است که از وبلاگ نویسی دور افتادیم البته بابایی همچنان دست و پا شکسته هرزگاهی مطلبی پست می کنه ولی مامانی کلا بی خیال شده و به قول خودش اصلا وقت نداره ............. بگذریم مدتی قبل در مراسم چهلمین روز در گذشت مادر بزرگ مامانی که خداوند ایشان را مورد رحمت و مغفرت و آمرزش خود قرار بده مخصوصا در این ایام خاص و تک ما برای شرکت در مراسم به مشهد رفتیم و بعد از مراسم به جهت عرض فاتحه ای به مزار ایشان در نزدیک چناران در منطقه خوش آب و هوایی رفتیم (البته در گوشی بماند که مامانی اصرار به رفتن داشت تا آب و هوایی تازه کند که عزای مادربزرگ هم بهانه ای شد) اکثر فامیل مامانی آمدند و برگشتند اما ما و خاله های امیر به هم...
8 مرداد 1392
1